عخش من ریحانه
کاشکی گاهی وقتا خدا از پشت اون ابر ها
میومد بیرون و گوشم رو محکم می گرفت و
داد می زد که آهـــــــــــــــــای .................
بگیر بشین سر جات اينقده غر نزن...
همینه که هست! ......بعد یک چشمک
می زد و آروم توی گوشم می گفت همه
چی درست میشه...
نوشته شده در چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:
,ساعت
10:19 توسط حمید
| |